Tuesday 23 September 2008

خاطرات يک خانم مبتلا به HIV

همسرم مدت زيادي بيمار بود و هيچ پزشكي تشخيص درستي از بيماري او نداده بود. در نهايت تشخيص دادند همسرم مبتلا به ايدز است و من و يكي از فرزندانم نيز مبتلا شده ايم.
براي مراسم چهلم همسرم به مدرسه بچه ها رفتم و اولياء مدرسه را دعوت كردم. وقتي فهميدند فرزندم هم HIV مثبت است او را از مدرسه اخراج كردند و او هم قرباني پدر و مادر خود شد. مدير مدرسه از من خواست كه او را به خانه برده به او آموزش بدهم و فقط براي امتحان او را به مدرسه بياورم. وقتي شرح ماجرا را به عمويش گفتم با عكس العمل نه چندان شايسته او و گفته هايش مبني بر اينكه من خودم مي توانم به او درس بدهم و اين كار به نفع خود اوست روبرو شدم.
آدمهايي كه اطلاعاتي در اين زمينه دارند و راههاي انتقال را مي شناسند با نگاهي ترحم آميز به من نگاه مي كنند و كساني هم كه اطلاعات ندارند و اين بيماري را نمي شناسند از من دوري مي كنند. من اگر مي دانستم كه اين بيماري را دارم هرگز بچه دار نمي شدم. تمام نگرانيم فرزندم و آينده او بعد از مرگم است.
حدود 5 سال پيش تشخيص داده شد که من مبتلا شده ام. مشاوره من توسط يك روان پزشك انجام نشد، بلكه اين كار به وسيله پزشك معالجم صورت گرفت. او در آن زمان اطلاعات خوبي به من داد كه در جاي ديگر امكان به دست آوردن آن وجود نداشت. حالا كه من با اين بيماري كنار آمده ام از طرف جامعه و خانواده ها به بهانه هاي مختلف سنگ جلوي پايم مي اندازند.
تا آنجا كه من اطلاع دارم هيچ تشكلي براي زنان مبتلا نيست، زيرا بسياري از آنان نمي خواهند شناخته شوند و به دليل آنكه جامعه از آلودگي آنها مطلع نشود به گوشه اي از خانه پناه مي برند.
ما در نظر داريم كه با كمك تعدادي از پزشكان، تشكل زنان HIV مثبت را براي اطلاع رساني و حمايت از اين گروه تشكيل دهيم.

خاطرات يک همسر
شوهر من بعلت مشكلات جسماني شديد به توصيه دوستانش به مواد مخدر روي آورد و متأسفانه نه تنها مشكلات جسماني او برطرف نشد بلكه اعتياد مشكل بزرگتري براي او شد و ديري نگذشت كه مشخص شد كه مبتلا به HIV است و بعلت مشكلات جسماني قبلي بسرعت وارد مرحله ايدز شد. ميل ندارم با ذكر جزئيات و طرح مشكلات خودمان وقت عزيز شما را بگيرم. فقط مي خواهم بدانيد كه همسر من انساني خوب، همسري وفادار و پدري مهربان بوده و هميشه براي همه ما عزيز و محترم بوده و خواهد بود. با راهنمائي هايي كه پزشك همسرم به ما نمود، راههاي انتقال را بخوبي مي دانستيم و واهمه اي از مراقبت از ايشان نداشتيم و حالا هم كه در بين ما نيست همواره به ياد خاطره هاي خوش ايشان هستيم.
اما متأسفانه بعلت برخورد ديگران كه حتماً بعلت عدم آگاهي آنان است، نتوانستيم حقيقت را در مورد بيماري ايشان بازگو كنيم.
اميدوارم روزي برسد كه مردم اين عينك بدبيني را نسبت به اين بيماران از چشم خودشان بردارند و اجازه بدهند اين بيماران نيز همانند هر فرد آسيب ديده ديگر از نگاه گرم و پرمحبت آنان نيرو بگيرند.
با تشكر - م . هـ
زندگي با اچ آي وي / ايدز: رضا نامزد فرانک
(منبع: BBCPersian)
"سلام. من اسمم رضاست. نامزد فرانک هستم. الان مدت دو سال و سه ماه است که با هم آشنا شده ايم. اول بگويم که من اچ آي وي منفي هستم و فرانک اچ آي وي مثبت است."
رضا از شکنندگي روحيه فرانک که ناشي از ابتلا به ايدز بوده چنين مي گويد: "فرانک با آن روحيه اي که اوايل داشت يکي دو بار حتي اسم خودکشي را هم آورده بود. من گفتم اين ديوانگي محض است. چون وقتي زمانش فرا برسد، خودت خواهي مرد. پس مرگ را جلو نينداز."رضا مي گويد در روابط جنسي خود با فرانک نکات بهداشتي را رعايت مي کند اما عشق او به فرانک فراتر از هر ترس است. رضا مي گويد: "البته مسايل بهداشتي را تا آنجا که امکان دارد کاملا رعايت مي کنيم. اما اگر هم نشد، ديگر برايم فرقي ندارد. چون به جايي رسيده ام که اگر يک روز او را نبينم، انگار همه چيزم را گم کرده ام. اصلا نمي توانيم تنها باشيم. از تمام زندگي همديگر باخبريم. او مي توانست موضوع را به من نگويد. اما همين صداقت او برايم يک دنيا ارزش دارد. آنقدر برايم ارزش دارد که گويي هيچ اتفاقي در زندگي اش نيفتاده. انگار که امروز متولد شده است."او از زندگي با فرانک مي گويد: "ما الان زندگي مشترک داريم. چون با هم محرم هستيم. مي گوييم، مي خنديم. خيلي خوشيم. کار ها را روبراه کرده ايم که بعد از ماه رمضان اگر خدا خواست مراسم عقد را برقرار کنيم." رضا نسبت به واکنش مردم و اجتماع در مورد بيماران ايدز بدبين است: "درست است که من اچ آي وي منفي هستم. اما اگر بگويم که با کسي که اچ آي وي مثبت است ارتباط دارم، مطمئن باشيد از من فرار مي کنند. وقتي به بيمارستان مي رويم انگار که لولو آمده است. همه فرار مي کنند." او رفتار کادر پزشکي در ايران را نا اميد کننده ارزيابي مي کند: "براي جراحي به بيمارستان رفتيم و خودمان بالاي برگه پذيرش نوشتيم اچ آي وي مثبت. همين باعث شد که تا ساعت ?? شب کسي دست به او نزد. تا جايي که هموگلوبين او پائين آمد و مي گويند که اين از علايم خونريزي داخلي است. سرانجام پزشک رزيدنت با استادش تماس گرفت و گفت که با مسئوليت خودش عمل مي کنم. مي خواهم به آقايان پزشکان بگويم که آيا ما بهتر است به شما نگوئيم که بيمار ما اچ آي وي مثبت است؟ شما که تيغ و سوزن بخيه تان فرقي نمي کند. اگر به شما بگويند اچ آي وي مثبت هستند، به آنها دست نمي زنيد. ولي بعضي ها اچ آي وي مثبت هستند اما به شما نمي گويند. پس حالا که يک نفر حقيقت را به شما مي گويد، حد اقل برخوردي با او داشته باشيد که نخواهد موضوع را پنهان کند. من که گفته ام از آن به بعد اگر مساله پزشکي پيش آمد، به هيچ عنوان موضوع را نگويند."

سلام.
من يك زن 30 ساله هستم و در حال حاضر فرزندي ندارم. من معتاد تزريقي يا يك بيمار هموفيلي نيستم اگرچه چندين رابطه جنسي محافظت نشده داشته‌ام. مي‌دانم كه اين عمل مي‌تواند نتايج مرگ باري بدنبال داشته باشد. در 10 سال گذشته 2 تست منفي HIV داشته‌ام كه آخرين آن در سال 1996 بوده و بعد از آن 5 مرتبه رابط جنسي محافظت نشده داشته‌ام. تا چندي پيش به اين مساله توجهي نداشتم تا اينكه شنيدم كه در خانواده‌‌اي نوزاد HIV مثبت بدنيا آمده است. از آن زمان در مورد رفتارم فكر كردم و اينكه چگونه با زندگيم بازي مي‌كردم و زندگي ديگران را در معرض خطر قرار مي‌دادم. از اينكه 2 تست HIV قبلي‌ام منفي بوده‌اند شكر گذارم. طي 2 هفته گذشته? كتاب و مقاله دربارة AIDS , HIV و داستان زنان آلوده با HIV و چگونگي مبارزه آنها با آن را خواندم. آرزو مي‌كردم كه يك شانس ديگر داشته باشم و تست HIV بعدي من منفي باشد.... تا اينكه امورز صبح تست HIV را انجام دادم.… خدا را شكر…. دوباره منفي بود. من از همه مي‌خواهم كه تست HIV را انجام بدهند.... شما زندگي مرا دگرگون كرديد.
من پسري 19/20ساله هستم. سه سال پيش با دختري آشنا شدم به ظاهر دختر خوبي ميومد . يه مدت که باهاش گشتم فهميدم که چه جور آدميه . وقتي به خودم اومدم فهميدم که ازش ايدز گرفتم اما ديگه خيلي دير شده بود نميدونيد که چه حالي بهم دست داد وقتي جواب آزمايشم مثبت بود. همه ي کسايي که اين متن ميخونين تو رو خدا مواظب ارتباطاتتون با هم باشيد.

No comments:

تبلیغات